اوحدی

اوحدی

غزل شمارهٔ ۴۴۰

۱

ای رخت خرم و دهانت خوش

وآن نظر کردن نهانت خوش

۲

روش قد نازنینت خوب

شیوهٔ چشم ناتوانت خوش

۳

وصل آن رخ به جان همی طلبم

به رخم در نگر که جانت خوش!

۴

یارب، آن پرده کی براندازی؟

تا ببینیم جاودانت خوش

۵

به دهن میوهٔ بهشتی تو

میوه شیرین و استخوانت خوش

۶

چند گویی: زیان کنی از من؟

سود کی کردم؟ ای زیانت خوش

۷

کی ببینیم تنگ چون کمرت؟

دست خود کرده در میانت خوش

۸

باز ما را دلیست آشفته

با سر زلف دلستانت خوش

۹

اوحدی را شبی ببینی تو

مرده بر خاک آستانت خوش

تصاویر و صوت

نظرات