اوحدی

اوحدی

غزل شمارهٔ ۴۷۱

۱

ماهرویا، عاشق آن صورت پاک توام

بندهٔ قد خوش و رفتار چالاک توام

۲

قرص خورشیدی، که چون بر رویت اندازم نظر

روشنایی باز می‌دارد ز ادراک توام

۳

فارغ از حال دل آشفتهٔ‌زار منی

فتنهٔ خال رخ خوب طربناک توام

۴

بر سر کوی تمنای تو از نزدیک و دور

هر کسی را آبرویی هست و من خاک توام

۵

مار زلفت بر دلم هر لحظه نیشی می‌زند

شربتی بفرست از آن لعل چو تریاک توام

۶

سرمه سازم دیدهای پاک بین خویش را

گر به دست آید غبار دامن پاک توام

۷

اوحدی را در کمند آور، چو صیدی میکنی

ورنه من خود روز و شب دربند فتراک توام

تصاویر و صوت

نظرات