
اوحدی
غزل شمارهٔ ۴۸
۱
ای سفر کرده، دلم بیتو بفرسود،بیا
غمت از خاک درت بیشترم سود، بیا
۲
سود من جمله ز هجر تو زیان خواهد شد
گر زیانست درین آمدن از سود، بیا
۳
مایهٔ راحت و آسایش دل بودی تو
تا برفتی تو دلم هیچ نیاسود بیا
۴
ز اشتیاق تو دَرافتاد به جانم آتش
وز فراق تو درآمد به سرم دود، بیا
۵
ریختم در طلبت هر چه دلم داشت، مرو
باختم در هوست هر چه مرا بود، بیا
۶
گر ز بهر دل دشمن نکنی چارهٔ من
دشمنم بر دل بیچاره ببخشود، بیا
۷
زود برگشتی و دیر آمده بودی به کفم
دیر گشت آمدنت، دیر مکن، زود بیا
۸
کم شود مهر ز دوری دگران را لیکن
کم نشد مهر من از دوری و افزود، بیا
۹
گر بپالودن خون دل من داری میل
اوحدی خون دل از دیده بپالود، بیا
تصاویر و صوت

نظرات
امین کیخا
حمید ضیایی
محمّد محمودی
کسرا