اوحدی

اوحدی

غزل شمارهٔ ۵۱۶

۱

گر او پیدا شود بر من به شیدایی کشد کارم

و گر من زو شوم پنهان به پیدایی کشد زارم

۲

دو رنگی در میان ما به یک بار آن چنان کم شد

که غیر از نقش یک رنگی، نه او دارد، نه من دارم

۳

دلم گر چشم اقراری براندازد به غیر او

دو چشم او برانگیزد جهانی را به انکارم

۴

مرا از بس که او دم داد و دل غم دید در عشقش

غمش بگسیخت تسبیحم، دمش دربست زنارم

۵

میان خواب و بیداری شبی دیدم خیال او

از آن شب واله و حیران، نه در خوابم، نه بیدارم

۶

تو از هر چاردیواری نشان من چه می‌پرسی؟

که یار از شش جهت بیرون و من در صحبت یارم

۷

کسی کو جان من باشد چه با او دوستی ورزم؟

نباشد دوستی با او که خود را دوست می‌دارم

۸

ز باغ ورد او دوری نخواهم کرد تا هستم

بهل، تا داغ ورد او بسوزد اوحدی‌وارم

تصاویر و صوت

نظرات