
اوحدی
غزل شمارهٔ ۵۵۰
۱
پر از دل مپرس، ای پری، من چه دانم؟
ز مردم تو دل میبری، من چه دانم؟
۲
چه گویی: بدان تا کجا شد دل تو؟
ز من چون تو داناتری، من چه دانم؟
۳
مرا چند پرسی که: لاغر چرایی؟
تو این بنده میپروری، من چه دانم؟
۴
ز من صبر جستی و عقل و سکونت
پریشانم، این داوری من چه دانم؟
۵
نمودی که: چون فاش گردید رازت؟
تو این پردهها میدری، من چه دانم؟
۶
مپرس اینکه: دیوانه چون شد دل تو؟
به دست تو بود، ای پری، من چه دانم؟
۷
مگو: کاوحدی چون خریدار من شد؟
تویی ماه و او مشتری، من چه دانم؟
تصاویر و صوت

نظرات