اوحدی

اوحدی

غزل شمارهٔ ۵۵۲

۱

چو بدیدی که ز عشقت به چه شکل و به چه سانم

نپسندم که فریبی به فسون و به فسانم

۲

مکن از غصّه زبونم، که نه بی‌دانش و دونم

تو مرا گر نشناسی بشناسند کسانم

۳

ز رخت عهد نجویم، ز لبت شهد نجویم

کارزوی عسلت کرد شریک مگسانم

۴

کس ندانم که تواند که: ز دردم برهاند

تو کس شهر خودم کن، که نه از شهر خسانم

۵

در سر هر که ببینی، هوسی هست و هوایی

در سر من هوس آن که: به پای تو رسانم

۶

به جز آن یاد نخواهم که در آید به ضمیرم

به جز آن نام نشاید که بر آید به لسانم

۷

اوحدی رسم تو دانست و بدو میل نمودی

به منت میل نباشد که نه رسمست و نه سانم

تصاویر و صوت

کلیات اوحدی اصفهانی معروف به مراغی (دیوان - منطق العشاق - جام جم) به کوشش سعید نفیسی - تصویر ۳۵۸

نظرات

user_image
احمد
۱۳۹۶/۰۱/۰۷ - ۱۹:۳۰:۲۰
با عرض سلام و خسته نباشید،کلمه ی "عشق" در مصرع اول نیاز به اصلاح دارد.با سپاس