
اوحدی
غزل شمارهٔ ۵۵۴
۱
تختگاه حسن را قد تو شاهست، ای صنم
آسمان لطف را روی تو ماهست، ای صنم
۲
زان رخ آیینهفام اندر دل ریش منست
زخمها، لیکن کرا یارای آهست؟ ای صنم
۳
دل ز روی راستی مهر تو دعوی میکند
رنگ روی من بدین دعوی گواهست، ای صنم
۴
بیشب زلف درازت بر من آشفته دل
لحظه روز و روزو هفته، هفته ماهست، ای صنم
۵
گر ترا من دوست میدارم بدین جرمم مکش
هر که جان را دوست دارد بیگناهست، ای صنم
۶
بنده فرمانند گرد بارگاهت خسروان
اوحدی نیزت گدای بارگاهست، ای صنم
۷
گر منت امیدوارم نیست نقصانی درین
سال و ماه امید درویشان به شاهست، ای صنم
تصاویر و صوت

نظرات