اوحدی

اوحدی

غزل شمارهٔ ۵۶۹

۱

دشمن از بهر تو گر طعنه زند بر دل و دینم

دل من دوست ندارد که کسی بر تو گزینم

۲

گر چه با من نفسی از سر مهری ننشینی

اگرم بر سر آتش بنشانی بنشینم

۳

من به صدق آمده‌ام پیش تو، بی‌رغبت از آنی

تو نداری خبر از حال من، آشفته ازینم

۴

گر در افتد به کمندم، صنما، چون تو غزالی

کاروانها رود از نافهٔ اشعار به چینم

۵

در گلستان جمال تو گر آیم به تماشا

باغبان گو: مکن اندیشه، که من میوه نچینم

۶

گرم از خاک لحد کلهٔ پوسیده برآری

آیت مهر تو باشد رقم مهر جبینم

۷

شب ز فریاد من شیفته همسایه نخسبد

کاوحدی‌وار ز سودای تو با ناله قرینم

تصاویر و صوت

کلیات اوحدی اصفهانی معروف به مراغی (دیوان - منطق العشاق - جام جم) به کوشش سعید نفیسی - تصویر ۳۶۸

نظرات