
اوحدی
غزل شمارهٔ ۵۹۰
۱
عقل صوفی را مهار اندر کشیم
عشق صافی را به کار اندر کشیم
۲
نفس منصب خواه جاه اندوز را
از سمند فخر و عار اندر کشیم
۳
باده رندآسا خوریم اندر صبوح
پیل رند باده خوار اندر کشیم
۴
یار پر دستان دوری دوست را
دست گیریم، از کنار اندر کشیم
۵
گوش چون پر گردد از آواز چنگ
می به یاد لعل یار اندر کشیم
۶
دشمنان از پی فراوانند، لیک
ما حبیب خود به غار اندر کشیم
۷
اوحدی را از برای بندگی
داغ عشق آن نگار اندر کشیم
نظرات