اوحدی

اوحدی

غزل شمارهٔ ۵۹۱

۱

کجاست منزل آن کوچ کرده؟ تا برویم

چو بادش از پی و چون برقش از قفا برویم

۲

چو باز مرغ دل ما هوای او دارد

ضرورتست که: چون مرغ در هوا برویم

۳

ز پی دویدن او جز به سر طریقی نیست

از آنکه ترک ادب باشد، ار به پا برویم

۴

ز ما رقیب چو بیگانه بود روز رحیل

رها نکرد که با یار آشنا برویم

۵

چنین که در پی او ما گریستیم، عجب!

گر آب دیده گذر می‌دهد، که ما برویم

۶

به روز وصل چو امید بود می‌بودم

بسوز هجر چو گشتیم مبتلا برویم

۷

بلاست دوری او، اوحدی، بکوش تو نیز

مگر پگاه‌تر از پیش این بلا برویم

تصاویر و صوت

نظرات