اوحدی

اوحدی

غزل شمارهٔ ۵۹۵

۱

تخت شاهی دارد آن ترک ختن

کی کند رغبت به درویشی چو من؟

۲

جان من چون پر شد از سودای او

بعد ازین جانم نگنجد در بدن

۳

پای او بودی جهان را سجده‌گاه

گر چنین سروی برستی از چمن

۴

بی‌رخش روزی نمی‌بیند دلم

بی‌لبش کامی نمی‌یابد دهن

۵

گر نبودی چهرهٔ او در نقاب

عذر من روشن شدی بر مرد و زن

۶

جمله او باشم، چو بنشینم به فکر

نام او گویم، چو آیم در سخن

۷

بی‌خیال او نبودم در قبا

بی‌وفای او نباشم در کفن

۸

او به رعنایی چنان بر کرده سر

من به تنهایی چنین در داده تن

۹

در غم او،اوحدی، فریاد کن

اوحدی را عشق او بنیاد کن

تصاویر و صوت

کلیات اوحدی اصفهانی معروف به مراغی (دیوان - منطق العشاق - جام جم) به کوشش سعید نفیسی - تصویر ۳۷۷

نظرات