
اوحدی
غزل شمارهٔ ۵۹۸
۱
یاران و دوستداران جمعند و جام گردان
مطرب همیشه گویا، ساقی مدام گردان
۲
قومی در انتظاریم، این جا دمی گذر کن
وین قوم را به لطفی از لب غلام گردان
۳
گوینده گشته مطرب وانگه کدام گفتن؟
گردنده گشته ساقی و آن گه کدام گردان؟
۴
ساغر ز سیم ساده با آب لعل دایر
مجمر ز زر پخته با عود خام گردان
۵
غیر از تو هیچ کامی در خورد نیست ما را
بخرام و عیش ما را زان رخ تمام گردان
۶
شام سیاه ما را چون صبح کن ز چهره
صبح سفید دشمن از غصه شام گردان
۷
من باده با تو خوردن کردم حلال بر خود
گو: خویش را همی کش، بر ما حرام گردان
۸
تشریف ده زمانی، ای ماه و اوحدی را
هم سر به چرخ بر کش، هم نیک نام گردان
نظرات