اوحدی

اوحدی

غزل شمارهٔ ۶

۱

پیر ریاضت ما عشق تو بود، یارا

گر تو شکیب داری، طاقت نماند ما را

۲

پنهان اگر چه داری چون من هزار مونس

من جز تو کس ندارم پنهان و آشکارا

۳

روزی حکایت ما ناگه به گفتن آید

پوشیده چند داریم این درد بی‌دوا را؟

۴

تا کی خلی درین دل پیوسته خار هجران؟

مُردم ز جورت آخر، مَردم نه سنگ خارا

۵

آخر مرا ببینی در پای خویش مرده

کاول ندیده بودم پایان این بلا را

۶

باد صبا ندارد پیش تو راه، ورنه

با ناله های خونین بفرستمی صبا را

۷

چون اوحدی بنالد، گویی که: صبر می‌کن

مشتاقی و صبوری از حد گذشت یارا

تصاویر و صوت

نظرات

user_image
حمیدرضا
۱۳۸۷/۱۰/۱۶ - ۱۳:۲۹:۵۷
مصرع آخر، مصرع آغازین غزلی از سعدی است:«مشتاقی و صبوری از حد گذشت یاراگر تو شکیب داری طاقت نماند ما را ...»
user_image
مهدی
۱۳۹۶/۰۹/۱۵ - ۱۱:۵۰:۰۱
کاما درست گذاشته نشده..مُردم ز جورت آخر ، مَردم نه سنگ خارا
user_image
مجتبی آموزگار
۱۳۹۹/۰۵/۲۳ - ۱۲:۵۰:۳۵
به نظر در بیت ششم "ناله‌های" صحیح باشد