
اوحدی
غزل شمارهٔ ۶۰۶
۱
ای صبا، حال من بدو برسان
نه چنان سرسری، نکو برسان
۲
سخن من نه بیش گوی و نه کم
آنچه من گویمت، بگو، برسان
۳
به زبان کسش مده پیغام
خود سخن گوی و روبرو برسان
۴
نامه با خودنگاه دار و چو او
با تو گوید که، نامه کو؟ برسان
۵
گر مجالت نباشد اول روز
فرصتی نیکتر بجو، برسان
۶
قصهٔ این غریب سرگشته
پیش آن ماه تندخو برسان
۷
حلقهای باز کن ز طرهٔ او
حلقه بگذاشتیم، بو برسان
۸
سخن چشم همچو جوی مرا
بنگار بهانه جو برسان
۹
اوحدی گر چه در غمش یکتاست
تو سلام هزار تو برسان
نظرات