اوحدی

اوحدی

غزل شمارهٔ ۶۲۲

۱

بار بربستیم، ازین منزل به در باید شدن

آب این جا تیره شد، جای دگر باید شدن

۲

وحشت آباد است این، زین جا سبک بیرون رویم

گر به پهلو گشت باید ور به سر باید شدن

۳

چون نمی‌بینیم از آن آرام جان این جا اثر

با نثار اشک خونین بر اثر باید شدن

۴

یاد نقش روی آن گل چهره چون همراه ماست

سهل باشد گر به روی خاربر باید شدن

۵

من در آن بندم که: تدبیری بسازم راه را

عقل می‌گوید که: نه، نه، زودتر باید شدن

۶

اندر آن دریای جان خرمهره چیدن، چند؟ چند؟

خود چو غواصم به دریایی گهر باید شدن

۷

اصفهان ز اقلیم چارم آسمان چارمست

سوی او عیسی‌صفت بی‌پا و سر باید شدن

۸

نیست این‌جا از بزرگان ناظری بر حال من

بعد ازینم پیش آن اهل نظر باید شدن

۹

اوحدی، چون جان بر آمد، پر جگر خواری مکن

در پی کام دل خود بی‌جگر باید شدن

۱۰

پر بریزد مرغ اگر بر خاک ایشان بگذرد

گر تو مرغ زیرکی بی‌بال و پر باید شدن

تصاویر و صوت

کلیات اوحدی اصفهانی معروف به مراغی (دیوان - منطق العشاق - جام جم) به کوشش سعید نفیسی - تصویر ۳۸۷

نظرات