اوحدی

اوحدی

غزل شمارهٔ ۶۲۵

۱

ای خواجه، چه آوردی زین خانه بدر بودن؟

سودیت نمی‌باید چندین به سفر بودن

۲

اندر پی بهبودی باید شدنت، کین جا

بیماری بد باشد هر روز بتر بودن

۳

بر چرخ کشیدی سر ناگاه، ندانستی

کانگشت‌نما خواهی گشتن، ز قمر بودن

۴

این دولت بیداران ناگاه نماید رخ

گر منتظر آنی، باید به خبر بودن

۵

جز صورت یکرنگی مپسند که زشت آید

گه زاهد خوشیده، گه فاسق‌تر بودن

۶

از پای طلب منشین، کین جات نمی‌باید

دستی دو سه بوسیدن، روزی دو سه سر بودن

۷

هان! ای پسر مقبل، خود نیز بکن کاری

جاوید نمی‌شاید در نان پدر بودن

۸

منقاد دلیلی شو، در راه، که آهن را

بی‌صحبت اکسیری دورست ز زر بودن

۹

چون اوحدی از دستش دریای بلا درکش

تا وقت سخن بتوان دریای گهر بودن

تصاویر و صوت

نظرات