اوحدی

اوحدی

غزل شمارهٔ ۶۴۷

۱

دوست با کاروان کن فیکون

آمد از شهر لامکان بیرون

۲

عور گشت از لباس بی‌چونی

باز پوشید کسوت چه و چون

۳

گه بر آمد به صورت لیلی

گه در آمد به دیدهٔ مجنون

۴

گاه مشهور شد به آیت نور

گاه مذکور شد به سورهٔ نون

۵

چون به آب و زمین او بر رست

ریشه و بیخهای گوناگون

۶

پیش کافور و زنجبیل نهاد

عسل و تین و روغن و زیتون

۷

می‌سرشت این چهار جنس بهم

مدتی چون تمام شد معجون

۸

دردها را درو نهاد دوا

زهرها را ازو نبشت افسون

۹

اوحدی شربتی از آن بچشید

گشت دیوانه والجنون فنون

تصاویر و صوت

کلیات اوحدی اصفهانی معروف به مراغی (دیوان - منطق العشاق - جام جم) به کوشش سعید نفیسی - تصویر ۱۳۳

نظرات