اوحدی

اوحدی

غزل شمارهٔ ۶۴۸

۱

ای مکان تو از مکان بیرون

سر امرت ز کن فکان بیرون

۲

در وجودی و از وجود به در

در جهانی و از جهان بیرون

۳

آسمان و زمین تو داری، تو

از زمین وز آسمان بیرون

۴

فتنه‌ای در میان فگنده ز عشق

خویشتن رفته از میان بیرون

۵

ساعتی نیستی ز دل خالی

نفسی نیستی ز جان بیرون

۶

آن و اینت به فکر چون یابند؟

ای تو از فکر این و آن بیرون

۷

بنشینی و از نشستن خود

بینشانی و از نشان بیرون

۸

آخر و اولی و بودن تو

ز آخر و اول زمان بیرون

۹

چون دل اوحدی زبون تو شد

این سخن رفتش از زبان بیرون

تصاویر و صوت

نظرات