اوحدی

اوحدی

غزل شمارهٔ ۶۶۰

۱

گر سوی من چنین نگرد چشم مست تو

سر در جهان نهم به غریبی ز دست تو

۲

آمد بهار و خاطر هر کس کشد به باغ

میلی کی او کند که بود پای بست تو؟

۳

قاضی ترا به دیده ملامت همی کند

بر محتسب، ز دست محبان مست تو

۴

سر بگذرد به چرخ بلندم به گردنی

گر دست من رسد به سر زلف پست تو

۵

صد بار پیش دشمن اگر بشکنی مرا

سهلست پیش من، چو نبینم شکست تو

۶

دردا! که هستیم ز فراق تو نیست شد

کامی ندیده از دهن نیست هست تو

۷

یک ساعت اوحدی به دو چشمت نگاه کرد

پنجاه تیر بر دلش آمد ز شست تو

تصاویر و صوت

کلیات اوحدی اصفهانی معروف به مراغی (دیوان - منطق العشاق - جام جم) به کوشش سعید نفیسی - تصویر ۴۰۷

نظرات