اوحدی

اوحدی

غزل شمارهٔ ۶۹۵

۱

روی زیبا نتوان داشت نهان پیوسته

خاصه رویت که به روحست و روان پیوسته

۲

زلف از دست بدادیم و ز دل خون بچکید

گویی آن زلف رگی بود به جان پیوسته

۳

آبم از دیده روانست و خیال قد او

همچو سرویست در آن آب روان پیوسته

۴

ابروان همچو کمان داری و مژگان چون تیر

وز پی عربده تیرت به کمان پیوسته

۵

بار دیگر بگزند دل ما می‌کوشی

ای به رغم دل ما در دگران پیوسته

۶

در شگرفان حرکاتیست که آتش خوانند

در تو آن هست و دو صد فتنه به آن پیوسته

۷

اوحدی نام بر آورد به نیکو سخنی

تا که نام تو شد او را به زبان پیوسته

تصاویر و صوت

نظرات