
اوحدی
غزل شمارهٔ ۷۱۳
۱
ای ز زلفت عقل در دام آمده
نرگست با فتنه همنام آمده
۲
نازکست اندام سیمینت چو گل
ای سرا پایت به اندام آمده
۳
گِردِ صبح صادق رخسار تو
چین زلفت پردهٔ شام آمده
۴
دیگ سودای ترا دل در دماغ
پخته بسیاری، ولی خام آمده
۵
در حساب بوسه امید مرا
بر دهانت مبلغی وام آمده
۶
گوش ما را از لبت چشم دعا
بوده، لیکن جمله دشنام آمده
۷
از تمنای لب میگون تو
اوحدی را سنگ بر جام آمده
نظرات
محمد
دلارام
دلارام
nabavar