اوحدی

اوحدی

غزل شمارهٔ ۷۱۷

۱

عاشقان درد کش را دردی می‌خانه ده

از قدح کاری نیاید، بعد ازین پیمانه ده

۲

جان ما بر باد خواهد رفت، ساقی، یکزمان

باده‌ای گر می‌دهی، بر یاد آن جانانه ده

۳

هر حریفی را به قدر حال او تیمار کن

طوطیان را شکر آر و ماکیان را دانه ده

۴

چون شود خوابت گران دست سبک روحی بگیر

و آن دگرها را سبک‌تر سر به سوی خانه ده

۵

آن سر زلف چو زنجیر، ار چه کاری مشکلست

یک زمان در دست این آشفتهٔ دیوانه ده

۶

ای که منکر میشوی سوز دل ریش مرا

پرتو آن شمع بین و ترک این پروانه ده

۷

کنج این ویرانه بی‌گنجی نباشد اوحدی

مست گشتی، خیز و آوازی درین ویرانه ده

تصاویر و صوت

نظرات