
اوحدی
غزل شمارهٔ ۷۲۲
۱
ماییم و خراباتی پر بادهٔ جوشیده
جز رند خراباتی آن باده ننوشیده
۲
رندان سر افرازش دستار گرو کرده
خوبان طرب سازش رخسار نپوشیده
۳
رندان وی از سستی بر چرخ سبق برده
خوبان وی از مستی در عربده کوشیده
۴
بیفتنه مقیمانش فعلی نپسندیده
بیباده حریفانش قولی ننیوشیده
۵
زان باده چو تر گردی، از صومعه برگردی
وانگاه به سر گردی، ای زاهد خوشیده
۶
هر دل که توانسته این حال طلب کرده
چون حال بدانسته دیگر نخروشیده
۷
تا اوحدی افتاده اندر پی این باده
پستان سعادت را بگرفته و دوشیده
نظرات
فرهود