
اوحدی
غزل شمارهٔ ۷۴۱
۱
بر گل از عنبر کمندی بستهای
گرد ماه از مشک بندی بستهای
۲
از لب لعل و دهان تنگ، خوش
شکرش بگشوده، قندی بستهای
۳
از سر زلف پریشان هر نفس
دست و پای مستمندی بستهای
۴
هر دم از بهر شکار خاطری
زین شوخی بر سمندی بستهای
۵
بیدلانی کز تو میجستند کام
چند را کشتی و چندی بستهای
۶
میوهٔ وصلت به ما مشکل رسد
زانکه بر شاخ بلندی بستهای
۷
نیست عیبی گر بسوزانی مرا
که آتشی اندر سپندی بستهای
۸
اوحدی را کی پسندی بعد ازین؟
چون دل اندر ناپسندی بستهای
۹
تا تو بستی بار تبریز، ای پسر
بر دلم کوه سهندی بستهای
تصاویر و صوت

نظرات