
اوحدی
غزل شمارهٔ ۷۴۸
۱
همچو گل صد گونه رنگ آوردهای
غنچهوارم دل به تنگ آوردهای
۲
سوی من هر دم ز زلف و خال و خط
لشکری دیگر به جنگ آوردهای
۳
در مخالف میزنی چون دف مرا
راستی نیکم به چنگ آوردهای
۴
چون تو آهو زادهای حیفست حیف!
کآنچنان خوی پلنگ آوردهای
۵
بیگناهم کشتهای صدبار و باز
رفتهای، صد عذر لنگ آوردهای
۶
بس جهودی میکشم، گویی، مرا
با اسیران از فرنگ آوردهای
۷
اوحدی را خاک پای خویش خوان
چونکه دستش زیرسنگ آوردهای
نظرات
محسن حیدرزاده جزی
محسن حیدرزاده جزی
پاسخ: با تشکر، تصحیح شد.