اوحدی

اوحدی

غزل شمارهٔ ۷۴۹

۱

در هر چه دیده‌ام تو پدیدار بوده‌ای

ای کم نموده رخ، که چه بسیار بوده‌ای

۲

ما بارکرده رخت و طلب‌گار روی تو

وانگه نهفته خود تو درین بار بوده‌ای

۳

چون اول از تو خاست که عشاق را نخواست

آخر چه شد که از همه بیزار بوده‌ای؟

۴

گفتی: برو، برفتم و گفتی: بیا، دگر

چونم فروختی که خریدار بوده‌ای؟

۵

آنی که یک زمان ز تو ما را گزیر نیست

هر جا که بوده‌ایم تو ناچار بوده‌ای

۶

گر بوده‌ای به حلقهٔ خمارمان شبی

مانند حلقه بر در و دیوار بوده‌ای

۷

گه در میانه نقط صفت گشته‌ای پدید

گاه از کنار دایره کردار بوده‌ای

۸

دوش آنچه دزد برد ز ما در ضمان ماست

یا عهده بر تو بود که بیدار بوده‌ای

۹

ما را مکن به رفتن بازار سرزنش

با ما تو نیز بر سر بازار بوده‌ای

۱۰

با ما چو یک شراب ز یک جام خورده‌ای

ما مست چون شدیم و تو هشیار بوده‌ای؟

۱۱

نوش دلست اگر شکر، ار زهر داده‌ای

هوش روان، اگر گل، اگر خار بوده‌ای

۱۲

روزی اگر به وصل شوی یار اوحدی

منت منه، که با دگران یار بوده‌ای

تصاویر و صوت

احوال و آثار اوحدی اصفهانی معروف بمراغه ای و مثنوی منطق العشاق یا ده نامه اوحدی به اهتمام و انتخاب محمود فرخ - محمود فرخ - تصویر ۱۳۷

نظرات

user_image
حسین علویانی
۱۳۹۷/۰۱/۱۲ - ۰۷:۱۷:۴۴
سلام ،در بیت ششم فکر کنم ،کلمه گریز ،اشتباهی (گزیر) تایپ شده
user_image
حسین علویانی
۱۳۹۷/۰۱/۱۲ - ۰۷:۲۰:۳۷
ببخشید در بیت پنجم
user_image
علی
۱۳۹۸/۰۱/۰۱ - ۱۶:۲۸:۴۴
بیت اول از مرحوم سید علی آقا قاضی به این صورت نقل شده:بر هرچه بنگرم تو پدیدار بوده ایای نانموده رخ تو چه بسیار بوده ای