
اوحدی
غزل شمارهٔ ۷۶۰
۱
دانهای بر روی دام انداختی
مرغ آدم را ز بام انداختی
۲
تا شود سجاده و تسبیح رد
جرعهای در کاس و جام انداختی
۳
هر کرا خون خواستی کردن حلال
خرقهٔ او بر حرام انداختی
۴
چون سزای سوختن دیدی مرا
در چنین سودای خام انداختی
۵
بیدلان را چون ندیدی مرد وصل
در کف پیک و پیام انداختی
۶
یک سخن ناگفته، ما را چون سخن
در زبان خاص و عام انداختی
۷
دیگران را بار دادی چون کلیم
اوحدی را در کلام انداختی
تصاویر و صوت

نظرات