اوحدی

اوحدی

غزل شمارهٔ ۷۷

۱

ماهی، که لبش بجای جانست

گر ناز کند،به جای آن است

۲

از چشم دلم نمی‌شود دور

هر چند ز چشم سرنهانست

۳

گر در طلبت هزار باشند

غیرت نبرم، که بی‌نشانست

۴

آن کو به یقین نبیند او را

چون نیک نگه کند گمانست

۵

ای دیده من اول زمانت

دریاب، که آخر زمانست

۶

بر یاد تو جامه پاره کردم

باز آی، که خرقه در میانست

۷

تخمی که تو کاشتی نمو داد

عهدی که گذاشتی همانست

۸

این تن، که بر تو مرده، دل شد

و آن دل، که غم تو خورد، جانست

۹

نتوان ز تو روی در کشیدن

بارت بکشیم، تا توانست

۱۰

چشم سر ما غلط نبیند

کش سرمه ز خاک اصفهانست

۱۱

سرنامهٔ عشق خود ز ما پرس

کین عشق نه کار دیگرانست

۱۲

زود از در گوش باز گردد

هر قصه، که بر سر زبانست

۱۳

آنرا که خطیب سود خواند

در مذهب اوحدی زیانست

تصاویر و صوت

کلیات اوحدی اصفهانی معروف به مراغی (دیوان - منطق العشاق - جام جم) به کوشش سعید نفیسی - تصویر ۱۸۰

نظرات