
اوحدی
غزل شمارهٔ ۷۸۰
۱
بر خستهای ملامت چندین چه میپسندی؟
کورا نظر بپوشد شوخی به چشمبندی
۲
ای خواجهٔ فسرده، خوبی دلت نبرده
گر درد ما بنوشی، بر درد ما نخندی
۳
چون پسته لب ببستم از ذکر شکر او
زان شب که نقل کردیم آن پستههای قندی
۴
در دست کوته ما مهر زر ار نبیند
کی سر نهد به مهری؟ سروی بدان بلندی
۵
دیگر به هیچ آبی در بار و بر نیاید
شاخ سکون و صبرم، کز بیخ و بن بکندی
۶
هرکس حکایت خود اندر نبشت، لیکن
چون اوحدی که داند سر نیازمندی؟
تصاویر و صوت

نظرات