اوحدی

اوحدی

غزل شمارهٔ ۷۹۳

۱

برون کردی مرا از دل چو دل با دیگری داری

کجا یادآوری از من؟ که از من بهتری داری

۲

چه محتاجی به آرایش؟ که پیش نقش روی تو

کس از حیرت نمی‌داند که بر تن زیوری داری

۳

من مسکین سری دارم، فدای مهرتست، ار چه

تو صد چون من به هر جایی و هر جایی سری داری

۴

نشاید پر نظر کردن به رویت، کان سعادت را

مبارک ناظری باید، که نیکو منظری داری

۵

نثار تست سیم اشک من، لیکن کجا باشد؟

بر توسیم را قدری، که خود سیمین بری داری

۶

شکایت کردم از جور تو یاران را و گفتندم:

برو بارش به جان می‌کش، که نازک دلبری داری

۷

چو فرهاد، اوحدی، دانم که روزی بر سر کویت

ببازد جان شیرین را، که شیرین شکری داری

تصاویر و صوت

کلیات اوحدی اصفهانی معروف به مراغی (دیوان - منطق العشاق - جام جم) به کوشش سعید نفیسی - تصویر ۴۵۵
احوال و آثار اوحدی اصفهانی معروف بمراغه ای و مثنوی منطق العشاق یا ده نامه اوحدی به اهتمام و انتخاب محمود فرخ - محمود فرخ - تصویر ۱۴۶

نظرات