اوحدی

اوحدی

غزل شمارهٔ ۸۱۲

۱

بر ما ستم و خواری، ای طرفه پسر تا کی؟

وندر پی وصلت ما پوینده بسر تا کی؟

۲

بر ما ستمی کرده، خون دل ما خورده

ما بر ستمت پرده میپوش و مدر، تا کی؟

۳

امشب تو به زیبایی خود خانه بیارایی

فردا که برون آیی رفتی و دگر تا کی؟

۴

عنبر به دلاویزی بر دامن مه ریزی

این بوالعجب انگیزی در دور قمر تا کی؟

۵

ای بنده لبت را من، عاشق طلبت را من

شیرین رطبت را من میبین و مخور تا کی؟

۶

چون هست شبستانت، پر غلغل مستانت

من بندهٔ دستانت، چون خاک بدر تا کی؟

۷

پیوسته به صد زاری، چون اوحدی از خواری

شبهای چنین تاری، با آه سحر تا کی؟

تصاویر و صوت

نظرات