اوحدی

اوحدی

غزل شمارهٔ ۸۱۷

۱

نه بیگانه‌ای، ای بت خانگی

مکن با من خسته بیگانگی

۲

تو گر پایمردی نکردی به لطف

چه سود این دلیری و مردانگی؟

۳

پری‌زاده‌ای چون تو پیش نظر

نباشد ز من طرفه دیوانگی

۴

چراغیست روی تو، ای ماهرخ

که شمعش نیرزد به پروانگی

۵

بگیری بسی دل به زلف چو دام

گر آن خال مشکین کند دانگی

۶

ز مهر سر زلفت، ای سنگدل

هوس می‌کند سنگ را شانگی

۷

به تمکین مکوش، اوحدی، در غمش

که عاشق نکوشد به فرزانگی

تصاویر و صوت

نظرات