
اوحدی
غزل شمارهٔ ۸۳
۱
مدتی شد تا دل ما صورت آن سرو راست
دوست میدارد، ولیکن زهرهٔ گفتن کراست؟
۲
روی او در حسن چون ما هست، میگویم تمام
قد او در لطف چون سروست، بنمودیم راست
۳
گر زبان در کام من شیرین شود چون نام او
بر زبانم رانم، سرم در معرض اندیشهاست
۴
ای زبان، بگذر، که نام پاک او از بس شرف
در ضمیرم گر بگردد، هم نپندارم رواست
۵
اوحدی گر مهر او ورزی،بنه گردن به جور
بیدقی را زودتر باید زدن کوشاه خواست
۶
عاشق و درویشی اینجا، در دعا و صبر کوش
چارهٔ عاشق صبوری، کار درویشان دعاست
نظرات
کاظم ایاصوفی