اوحدی

اوحدی

غزل شمارهٔ ۸۳۰

۱

دو بوسه گر ز لب آن نگار بستدمی

مراد خویشتن از روزگار بستدمی

۲

کجاست از لب شیرین یار تریاکی؟

که داد از آن سر زلف چو مار بستدمی

۳

گر او نه با من بیچاره رستمی کردی

به زورش از کف اسفندیار بستدمی

۴

اگر ز روی چو گل پرده بر گرفتی دوست

به خون لاله خطی از بهار بستدمی

۵

لب چو شکر او گر شکار من گشتی

مراد خاطر ازو آشکار بستدمی

۶

ز لعل اوستدم بوسه‌ای به طراری

و گر به طیره نرفتی هزار بستدمی

۷

دلش بدادم و گفتم: شمار کن بوسه

بجست ورنه منش بی‌شمار بستدمی

۸

اگر چه شرم همی داشت، من به بی‌شرمی

چه بوسها که از آن شرمسار بستدمی!

۹

ز بهر بوسه در آورده بودمش به کنار

اگر چنانکه نکردی کنار، بستدمی

۱۰

بر اوحدی اگر آن بی‌وفا نکردی زور

مراد این دل مسکین زار بستدمی

تصاویر و صوت

کلیات اوحدی اصفهانی معروف به مراغی (دیوان - منطق العشاق - جام جم) به کوشش سعید نفیسی - تصویر ۴۶۹

نظرات