اوحدی

اوحدی

غزل شمارهٔ ۸۳۲

۱

ای تن و اندامت از گل خرمنی

عالمی حسنی تو در پیراهنی

۲

دل که بالای تو و روی تو دید

کی فرود آید به سرو و سوسنی؟

۳

بی‌دهان همچو چشم سوزنت

شد جهان بر من چو چشم سوزنی

۴

آنکه ببرید از من بیدل ترا

جان شیرین را جدا کرد از تنی

۵

بر دلم داغ جفا تا کی نهی؟

بار چندین برنتابد گردنی

۶

دوش می‌گفتی که: پیش من بمیر

گر مجال افتد زهی خوش مردنی!

۷

اوحدی مسکین به گیتی بی‌رخت

کی قراری داشتی در مسکنی؟

تصاویر و صوت

نظرات