اوحدی

اوحدی

غزل شمارهٔ ۸۴

۱

باز مخمورم، کجا شد ساقی؟ آن ساغر کجاست؟

تشنگان عشق را آن آب چون آذر کجاست؟

۲

همچو چشم خویش ساقی مست می‌دارد مرا

ما کجاییم، ای مسلمانان، و آن کافر کجاست؟

۳

آن چنان خواهم درین مجلس ز مستی خویش را

کز خرابی باز نشناسم که: راه در کجاست؟

۴

خلق می‌گویند: زهد و عشق با هم راست نیست

ما به ترک زهد گفتیم، این حکایت بر کجاست؟

۵

ای که گفتی: از سر و سامان بیندیش و منوش

باده، بادست این سخن، سامان چه باشد؟ سر کجاست؟

۶

محتسب بر گاو مستان را فضیحت می‌کند

ما به مستی خود فضیحت گشته‌ایم، آن خر کجاست؟

۷

این مسلم، اوحدی، گر باده گفتی: شد حرام

این که روی خوب دیدن شد حرام اندر کجاست؟

تصاویر و صوت

نظرات

user_image
سعید
۱۳۹۵/۰۱/۰۶ - ۰۱:۱۶:۵۷
اگه ممکنه این بیت رو برام تفسیر کنید:محتسب بر گاو مستان را فضیحت می کند ما به مستی خود فضیحت گشته ایم آن خَر کجاستممنون
user_image
نی نامه
۱۴۰۰/۰۷/۲۰ - ۱۳:۴۹:۰۳
داروغه عیب و ایراد خودش رو نمی بینه (سوار بر گاو شدن)و از دیگران عیب‌جویی می کنه، ما خودمان در عالم مستی(مست حال معشوقیم) رسوای جهانیم، و ناتوان از تفهیم نابخردان ، چون وصف این حال اندر بیان نگنجد.