
اوحدی
غزل شمارهٔ ۸۷۰
۱
گلا، عنان عزیمت به بوستان چه دهی؟
بتا، تعلق خاطر به سرو وبان چه دهی؟
۲
ز سرو راست تری، یاد نسترن چه کنی
ز لاله خوبتری دل به ارغوان چه دهی؟
۳
چو غنچه تنگ دلی را به خندهٔ چو شکر
ز پستهٔ دهن خویشتن نشان چه دهی؟
۴
چو نرگس تو ز بیداد خون خلق بریخت
تو تیر غمزه به ابروی چون کمان چه دهی؟
۵
بنفشه را چو زبان بر کشیده ای ز قفا
به خیره سوسن پر فتنه را امان چه دهی؟
۶
چو طوطی لب لعل تو در حدیث آمد
به هرزه بلبل شوریده را زبان چه دهی؟
۷
اگر نه همچو فلک تند خوی و بد مهری
مراد دشمن و تشویق دوستان چه دهی؟
۸
بر آستان تو بگریستم به طیره شدی
که باز رحمت این خاک آستان چه دهی؟
تصاویر و صوت

نظرات