اوحدی

اوحدی

غزل شمارهٔ ۸۷۹

۱

چه شود کز سر رحمت به سرم باز آیی؟

در وصلی بگشایی ز درم باز آیی؟

۲

از برم صبر و قرار و دل و دانش بردی

نام اینها نبرم گر به برم باز آیی

۳

چون ز هجر تو شوم کشته بیایی، دانم

چه تفاوت کند ار زودترم باز آیی؟

۴

گر بدانم که کجایی؟ به سرت پیش آیم

ور بدانی که چه زارم؟ به سرم بازآیی

۵

قوت آمدنم نیست به نزد تو مگر

هم تو لطفی بکنی و به کرم باز آیی

۶

اوحدی شد چو هلالی ز فراقت، چه شود؟

گر درین هفته چو ماه از سفرم بازآیی

تصاویر و صوت

نظرات