اوحدی

اوحدی

غزل شمارهٔ ۸۸۱

۱

ای نافهٔ چینی ز سر زلف تو بویی

ماه از هوست هر سرمه چون سر مویی

۲

شوق تو ز بس جامه که بر ما بدرانید

نی کهنه رها کرد که پوشیم و نه نویی

۳

از بادهٔ وصل تو روا نیست که دارد

هر کس قدحی در کف و ما کشتهٔ بویی

۴

من شیشهٔ خود بر سر کوی تو شکستم

کز سنگ تو بیرون نتوان برد سبویی

۵

مجموع تو در خانه و مرد و زن شهری

هر یک ز فراق تو پراگنده به سویی

۶

یک روز برون آی، که هستند بسی خلق

در حسرت دیدار تو بر هر سر کویی

۷

چون اوحدی از هر دو جهان روی بتابیم

آن روز که روی تو ببینم و چه رویی؟

تصاویر و صوت

کلیات اوحدی اصفهانی معروف به مراغی (دیوان - منطق العشاق - جام جم) به کوشش سعید نفیسی - تصویر ۴۹۰

نظرات