اوحدی

اوحدی

غزل شمارهٔ ۹۴

۱

عالمی را دشمنی با من ز بهر روی تست

لیکن از دشمن نمی‌ترسم، که میلم سوی تست

۲

چارهٔ دل در فراقت جز جگر خوردن نبود

وین جگر خوردن که می‌بینم هم از پهلوی تست

۳

سال عمرم بر مهی شد صرف و آن مه عارضت

روز عیشم بر شبی شد خرج و آن شب موی تست

۴

بر نمی‌دارم ز زانو سر به حق دوستی

تا نگه کردم سر زلفت که بر زانوی تست

۵

گفته‌ای: مشکل برآید کام ازین طالع ترا

مشکلی در طالع من نیست، مشکل خوی تست

۶

بر دل بیچارگان امروز هر زخمی که هست

زان کمان سخت می‌آید که بر بازوی تست

۷

عالمی در گفت و گوی اوحدی زان رفته‌اند

کو شب و روز اندرین عالم به گفت و گوی تست

تصاویر و صوت

نظرات