اوحدی

اوحدی

غزل شمارهٔ ۹۶

۱

بنگرید این فتنه را کز نو پدیدار آمده‌ست

خلق شهری از دل و جانش خریدار آمده‌ست

۲

باغ رویش را ز چاه غبغبست امسال آب

زان سبب سیب زنخدانش به از پار آمده‌ست

۳

نقد هر خوبی که در گنج ملاحت جمع بود

یک به یک در حلقهٔ آن زلف چون مار آمده‌ست

۴

بارها جان عزیز خویش را در پای او

پیشکش کردیم و اندر پیش او خوار آمده‌ست

۵

بوسه‌ای زان لعل بربودیم و آسان گشت کار

گر چه بر طبع حسودان نیک دشوار آمده‌ست

۶

گر به کار ما نظر کرد او چه باشد؟ سالها

خون دل خوردیم تا امروز در کار آمده‌ست

۷

بندهٔ آن زلف سر بر دوش کرد از دوش باز

اوحدی را کز کلاه خسروی عار آمده‌ست

تصاویر و صوت

کلیات اوحدی اصفهانی معروف به مراغی (دیوان - منطق العشاق - جام جم) به کوشش سعید نفیسی - تصویر ۱۷۶

نظرات