
اوحدی
رباعی شمارهٔ ۱۲۸
۱
روزی شکن از زلف چو دالت ببرم
جانی بکنم، ز دل ملامت ببرم
۲
گر بر رخ من نهی به بازی رخ خویش
از بوسه به یک پیاده خالت ببرم
نظرات