
اوحدی
رباعی شمارهٔ ۱۶۲
۱
یک شهر بجست و جوی آن دوست همه
بگذشته ز مغز و در پی پوست همه
۲
گر زانکه طریق طلبش دانستی
از خود طلبش داری و خود اوست همه
نظرات