
اوحدی
رباعی شمارهٔ ۷۵
۱
لب نیست که از مراغه پر خنده نشد
آب قرقش دید و به جان بنده نشد
۲
از مردهٔ گور او عجب میدارم
کز شهر برون رفت، چرا زنده نشد؟
نظرات
شهریاری