
اوحدی
رباعی شمارهٔ ۸۷
۱
گل کاب صفا بر رخ مهوش زده بود
دیدم که درو زمانه آتش زده بود
۲
گفتم که: درو چرا زدی آتش؟ گفت:
یک روز بر ما نفسی خوش زده بود
نظرات