اوحدی

اوحدی

بخش ۵۸ - حکایت

۱

من شنیدم که صاحب دیذی

داشت ناپاکزاده تلمیذی

۲

سالها دیده در سرای سپنج

پر هنر بر سرش مصیبت و رنج

۳

تا خرد جمع کرد و دانا شد

هم سخن گوی و هم توانا شد

۴

گر چه بسیار مال و جاه بیافت

قرب سلطان و عز شاه بیافت

۵

چون وفا در سرشت و زاد نداشت

حق استاد خود بیاد نداشت

۶

راستان رنج خود تلف کردند

زانکه در کار ناخلف کردند

۷

پاک تن در وفا تمام آید

بدگهر نا پسند و خام آید

۸

هر که در سیرت وفا شد گرد

ز وفا راه در فتوت برد

تصاویر و صوت

جام جم اوحدی ضمیمه سال هشتم ارمغان - اوحدی - تصویر ۱۲۷

نظرات