اوحدی

اوحدی

بخش ۳۱ - شنیدن عاشق سخن معشوق را

۱

برید دوست چون آورد نامه

درید آن عاشق از اندوه جامه

۲

سلامی دید، دور از هر سلامت

حدیثی سر به سر جنگ و ملامت

۳

بدانست از سواد نامهٔ دوست

فراغ خاطر خود کامهٔ دوست

۴

به دل گفتا: بکن زین کار دندان

جفا بر خود مکن چندین که چندان

۵

دل آن بی‌وفا در بند ما نیست

دگر بارش سر پیوند ما نیست

تصاویر و صوت

نظرات