اوحدی

اوحدی

بخش ۴۳ - غزل

۱

همان سنگین دل نامهربانم

که در شوخی به عالم داستانم

۲

دل من مهر او جوید که خواهم

لبم احوال او گوید که دانم

۳

اگر خواهم که جان به خشم توان زود

و گر خواهم که دل دزدم توانم

۴

ترا با من چه کار؟ ار دل فریبم

ترا از من چه سود؟ ار مهربانم

۵

دل و جان گر بمن بخشند شاید

که دل را چون تن و تن را چو جانم

۶

مرا بد مهر می‌خوانی و اینم

مرا دلسوز می‌دانی و آنم

۷

اگر جان می‌نهی در آستینم

و گر سر میزنی بر آستانم

تصاویر و صوت

کلیات اوحدی اصفهانی معروف به مراغی (دیوان - منطق العشاق - جام جم) به کوشش سعید نفیسی - تصویر ۳۶۸

نظرات

user_image
طغرل toghrol۷@gmail.com
۱۳۸۹/۱۲/۱۲ - ۰۴:۰۵:۲۵
لطفاً بیت سوم بدین صورت تصحیح گردد:اگر خواهم که جان بخشم توان زودو گر خواهم که دل دزدم، توانم