
اوحدی
بخش ۶۱ - حکایت
۱
به خر گفتند: کیمخت از چه بستی؟
بگفت: از زخم سیخ و چوب دستی
۲
چو من در خاک خاموشی نشستم
زدندم چوب، تا کیمخت بستم
۳
نشان دانش اندر قیل و قالست
هران کس را که نطقی نیست لالست
۴
به قدر راستی گیرد سخن سنگ
سخن کز راستی بگذشت، شد لنگ
۵
سخن گر بد بود بنیاد جنگست
چو نیک آید نشان هوش و هنگست
۶
سخن نوباوهٔ بستان روحست
سخن مفتاح ابواب فتوحست
۷
سخن کشاف اسرار نهانیست
مکن منع این سخن را، کاسما نیست
۸
سخن کز روی دانش باشد و هوش
کنند او را چو مروارید در گوش
نظرات
منصور محمدزاده
پاسخ: با تشکر، تصحیح شد.