پروین اعتصامی

پروین اعتصامی

قصیدهٔ شمارهٔ ۷

۱

آهوی روزگار نه آهوست، اژدر است

آب هوی و حرص نه آبست، آذر است

۲

زاغ سپهر، گوهر پاک بسی وجود

بنهفت زیر خاک و ندانست گوهر است

۳

در مهد نفس، چند نهی طفل روح را

این گاهواره رادکش و سفله‌پرور است

۴

هر کس ز آز روی نهفت از بلا رهید

آنکو فقیر کرد هوای را توانگر است

۵

در رزمگاه تیرهٔ آلودگان نفس

روشندل آنکه نیکی و پاکیش مغفر است

۶

در نار جهل از چه فکندیش، این دلست

در پای دیو از چه نهادیش، این سر است

۷

شمشیرهاست آخته زین نیلگون نیام

خونابه‌هانهفته در این کهنه ساغر است

۸

تا در رگ تو مانده یکی قطره خون بجای

در دست آز از پی فصد تو نشتر است

۹

همواره دید و تیره نگشت، این چه دیده‌ایست

پیوسته کشت و کندنگشت، این چه خنجر است

۱۰

دانی چه گفت نفس بگمراه تیه خویش:

زین راه بازگرد، گرت راه دیگر است

۱۱

در دفتر ضمیر، چو ابلیس خط نوشت

آلوده گشت هرچه بطومار و دفتر است

۱۲

مینا فروش چرخ ز مینا هر آنچه ساخت

سوگند یاد کرد که یاقوت احمر است

۱۳

از سنگ اهرمن نتوان داشت ایمنی

تا بر درخت بارور زندگی بر است

تصاویر و صوت

دیوان پروین اعتصامی - تصویر ۱۷

نظرات

user_image
امین کیخا
۱۳۹۲/۰۲/۰۵ - ۱۴:۴۵:۴۲
تیه با زبر اول و خاموشی ی و ه (سکون) به معنی گمراهی و بیابانی که در ان راه گم کنند میباشد و عربی ست
user_image
فاطمه دِل سَبُک (مهر۱۳۲۵ - تیر۱۴۰۲/یزد)
۱۴۰۱/۱۰/۱۳ - ۰۹:۱۵:۳۸
خانم زهرا بهمنی به زیبایی هرچه تمام این قصیده را خواندید و چه متناسب بود این آهنگی که برای متن انتخاب کرده بودید. دست مریزاد